هزار و یک دلیل دارم برای نوشتن. هزار و یک کلمهی منتظر در سرانگشتانم اما... تو یادم میآیی و این فاصلهی ده دقیقهای بینمان که دارد کم کم هزارسالِ نوری میشود انگار و این حالتِ غمانگیز و آشفتهی تهران. انگشت سردم را میکشم روی پنجرهی بخار گرفتهای که قطرههای ریز باران آرام رویش سُر میخورند و تو بیشتر یادم میآیی و تصویری مرگآور از خونی سرخ که از گوشهی پیشانیات آرام میلغزد پایین و تو در سکوت چشمهایت را میبندی... و همین تصویر ذهنی کافیست برای مرگ تکتک آن کلمههایی که حرفشان را زدم. برای مرگ تمام آن دلایل. برای مرگِ خیلی چیزها در من.
دوازدهم دی ماه نود و شش هفت...
ما را در سایت هفت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : halfamberexistence بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 12:42